بی همه چیزی خشونت می آورد
به گزارش وبلاگ ساعت فانتزی، تقریبا یک دهه بعد از جنگ جهانی، وقتی که فرصتی فراهم شده بود تا متفکران، اندیشمندان، جامعه شناسان و هنرمندان به پشت سر نگاه کنند و ببینند که از بشر چه کارها که ساخته نیست.
فردریش دورنمات، نویسنده مطرح آلمانی، نمایشنامه ای نوشت به نام ملاقات بانوی سالخورده؛ نمایشنامه ای که هزاران بار در سالن های تئاتر سراسر جهان و بارها در ایران به صحنه رفته و داستان زن سالخورده اما ثروتمندی را توضیح می دهد که به روستای فلاکت زده اش برمی شود و از مردم می خواهد در ازای مبلغی هنگفت یکی از اهالی روستا را به قتل برسانند.
در فیلم بی همه چیز آدم های نمایشنامه فردریش دورنمات، در ایران دهه 30 بازنمایی شده اند؛ هدیه تهرانی نقش بانو را بازی می کند، پرویز پرستویی امیرخان است که باید به قتل رسانده شود و یکی از شخصیت های فیلم دکتر روستاست که بابک کریمی آن را بازی کرده.
کریمی از معدود بازیگران ایرانی است که تجربه های جهانی دارد و در سینمای ایتالیا به تازگی فیلم زندگی پیش رو با بازی او در کنار سوفیا لورن اکران شده است.
بابک کریمی این روزها در سریالی به کارگردانی شهرام شاه حسینی بازی می کند و در جشنواره فیلم فجر نیز با فیلم بی همه چیز ساخته محسن قرایی و یک فیلم مستند به نام آیینه دار که پویان کاظمی، کارگردانی کرده شرکت دارد.
درباره فیلم تازه قرایی و مضمون آن که تقریبا یک قرن پیش نوشته شده با بابک کریمی گفت وگویی داشته ایم و در این گفت وگو فرصت کوتاهی فراهم شد برای طرح سؤالاتی درباره یک دغدغه مشترک بین فیلمسازان در ایران و سایر نقاط جهان که کریمی معتقد است ه بی همه چیز درباره این دغدغه حرف می زند و به آن می پردازد.
کمی قبل از جشنواره فیلم زندگی پیش رو را از شما دیدیم که براساس داستانی از رومن گاری ساخته شده بود و حالا بی همه چیز با بازی شما در جشنواره به نمایش درآمده که از نمایشنامه بانوی سالخورده فردریش دورنمات اقتباس شده است. با توجه به علاقه شما به ادبیات، بازی در این فیلم ها به اقتباسی بودن فیلمنامه مرتبط است یا تصادفی بود؟
ربط مستقیمی به این موضوع ندارد. مرا برای این نقش ها انتخاب کرده اند. این که دو فیلم پشت سر هم اقتباس از آب درآمده، اتفاقی بوده است بنابراین شخصیت دکتر و ویژگی های این نقش باعث شد که آقای قرایی شما را برای ایفای آن انتخاب کند.
من و محسن قرایی چند سالی است که همدیگر را می شناسیم و علاقه به همکاری در هر دوی ما بود. وقتی فیلمنامه را خواندم، به نظر نقش درستی بود که در زمان مناسبی به من پیشنهاد می شد، بنابراین آن را بازی کردم.
درباره رسیدن به نقش توضیح بدهید. از گریم بگویید که با آن سبیل های باریک کمی شبیه مردان ایتالیایی شده اید، همین طور از جنبه های منفی این شخصیت و این که درمجموع چه برداشتی از او داشتید.
در آن سال ها بیشتر دکترها، فرنگی مآب بودند؛ چون معمولا برای تحصیل به خارج از کشور می رفتند یا از طریق فیلم و کتاب و مجلات با فرنگ آشنا می شدند و سلیقه فرنگی داشتند. آن سال ها سبیل های باریک و پوششی شبیه به دکتر، در جامعه ایران مد بود. عکس های پدرم در آن سال ها را که می بینم همین شباهت ها دیده می شود چون این شکل و ظاهر مد بود. ظاهر و آرایش و لباس این شخصیت در همین چارچوب و با همین منطق شکل گرفته است.
درباره شخصیت دکتر، نکته جذاب برای من این بود که آرام آرام می فهمیم او غیرمستقیم عروسک گردان ماجراست. شاید وجه مشترک بین همه شخصیت هایی که تا به حال بازی کرده ام این است که همه آنها چیزی را می نمایانند و چیز دیگری از آستین شان بیرون می زند. برای من به عنوان بازیگر نقش دکتر، این تضاد زیبا بود.
شخصیت هایی مانند دکتر که در تاریخ می توان نمونه های متعددی از آنها را یافت و نقدی که با پیش فرض ما ایرانی ها، به شکل یک خود انتقادی جمعی درباره چنین شخصیت هایی مطرح می کنیم، برآمده از فرهنگ ماست یا نمونه اش را در سایر کشورهای دیگر هم دیده اید؟
این مساله انسان است و یک مساله همیشگی نه حتی امروز و دیروز؛ اگر چشم بسته از میان تمام فیلم های نئورئالیسم ایتالیا یک اثر را انتخاب کنید، حتما موضوع فیلم نقد به جامعه است.
در تمام این فیلم ها دیده ایم که جامعه یا به دنبال مقصر است یا به دنبال ناجی یا از آدم ها دشمن می سازند یا منجی. این در حالی است که مسائل بشری زمانی حل می شود که افراد جامعه، تک به تک برای تغییر و اصلاح امور قدمی بردارند.
هر کسی باید به خودش نگاه کند و بپرسد من چه کرده ام؟ چه نکرده ام؟ چه باید بکنم؟ قرار نیست ما مسؤولیت اجتماعی خودمان را به دیگری فرافکنی کنیم؛ حالا یا با مقصر جلوه دادن دیگری یا حتی با قهرمان ساختن از دیگری.
سینمای نئورئالیسم ایتالیا تضادهای تفکری، اجتماعی و فرهنگی جامعه را زیر ذره بین برده است که مردم خودشان را ببینند، از خودشان سؤال کنند که چه کنند تا شرایط بهتر شود. مسؤولیت اجتماعی و شهفرایندی خودمان را نمی توانیم نادیده بگیریم.
شاید درباره سیاست تنوع رای و نظر وجود داشته باشد اما درباره مسائل قطعی و همگانی، نمی شود سهل انگاری کرد. سلامتی آدم ها که قابل بحث نیست. وقتی می گویند ویروسی در حال گسترش است، بمانید در خانه اما همه می فرایند شمال دیگر نمی شود به حکومت خرده گرفت؛ اینجا مساله مهم احساس مسؤولیت اجتماعی است که باید در تک تک ما وجود داشته باشد که ندارد و کار می کشد به شرایط اضطراری و تاسف بارتر این است که همین شرایط در قرنطینه دوم هم تکرار می شود! وقتی به عنوان شهفرایند به سلامتی، مرگ و زندگی خودمان اهمیت نمی دهیم در سایر موارد هم مسؤولیت پذیر نیستیم!
کار هنر اجتماعی و فیلمساز اجتماعی این است که به مسؤولیت های اجتماعی بپردازد. ما فیلم های زیادی داریم که به ظاهر اجتماعی هستند اما هیچ سوالی مطرح نمی کنند. تماشاگر فیلم را می بیند و بعد بدون هیچ سوال و دغدغه ای از سینما بیرون می آید!
شما عقیده دارید که فیلم بی همه چیز این کار را می کند؟
بله. دیشب بعد از اکران فیلم کسی از من پرسید اگر شما در آن میدان کنار مردم روستا بودید چه می کردید و من جواب دادم که نمی دانم.
نمی دانید؟!
به یک دلیل. چون شکم من خالی نیست و حرف زدن و ادعا کردن با شکم پر آسان است. باید فقیر باشی، بی همه چیز باشی که بدانی در چنین لحظه ای چه تصمیمی می گیری. من در موقعیت این مردم نبوده ام و نمی دانم چه می کردم.
پس همه اینها که درباره مسؤولیت اجتماعی گفته اید، هیچ کارکردی ندارد که شما الان یک جواب روشن به این سوال بدهید.
ماجرا از این قرار است که در روان شناسی جمعی انسان، مکانیسمی هست که بر اساس آن وقتی با افراد به صورت مستقل و تنها صحبت کنید، درست و آگاه و خردمند و انسانی ظاهر می شوند اما وقتی این افراد به شکل یک جمع ظاهر می شوند، آرام آرام بخش های غیرانسانی وجودشان بیرون می زند.
یک جمع بزرگ که گرسنه و بی همه چیز باشد، کم کم رفتار حیوانی بروز می دهد و درندگی و خشونت آدم ها بیرون می زند و شاید کسی دیگر جلودارشان نباشد. این موقعیتی است که باید مراقب گرفتارشدن در آن بود. فیلم بی همه چیز رفتار جمعی انسان های گرسنه در چنین شرایطی را طرح می کند.
در فیلم می بینیم که آدم ها ازجمله دکتر، تک به تک و به صورت مستقل حرف هایی می زنند ولی در جمع، خلاف آن را عمل می کنند.
درست مثل کنش آدم ها در استادیوم؛ من در اروپا هم به استادیوم رفته و دیده ام که طرفداران تیم ها به صورت تکی و مستقل، آدم های آگاه و روشن، تحصیلکرده و فرهیخته ای هستند اما در رفتار جمعی آنها برای طرفداری از تیم شان، خشونت و ابتذال بروز می کند.
بنابراین بی همه چیز بازآفرینی یک مقوله جهانی است که دست کم از سال 1956 که ملاقات با بانوی سالخورده نوشته شده تا امروز برقرار بوده!
بوده و احتمالا برقرار باشد چون تا زمانی که بی عدالتی هست، عده ای ثروت های هنفگت دارند و عده ای دیگر رعیت و برده محسوب می شوند، این موقعیت بازآفرینی می شود.
همین تازگی ها شاهد حمله به کنگره آمریکا بوده و رفتارهای وحشیانه جمعی را شاهد بودیم که ظاهر و لباس های خاصی داشتند. بدون تردید این افراد به یک تشکل و به یک اجتماع خاصی تعلق داشتند که از آن تاثیر می گرفتند و توسط آن تهییج می شدند.
آذر مهاجر - ادبیات و هنر / روزنامه وبلاگ ساعت فانتزی
منبع: جام جم آنلاین